آزاد سازی خرمشهر
سوم خرداد 61
یک ظهر تابستانی...امتحانام تازه شروع شده بود.
ساعت سه بعد از ظهر بود...هنوز نصف درسام مونده بود اما خیلی هوس آب تنی توی حوض کوچیک حیاطمون رو کرده بودم..
صدای رادیوی کهنه بابابزرگ مثل همیشه بلند بود و خودش هم طبق معمول مشغول نماز مستحبی.
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و چهارم آذر ۱۳۹۴ ساعت 9:57 توسط Z&F
|