بسیجی پیروز

به نام خدا
که دیگر هیج عذری نماند
بسیجی یار و همراه علی باش
در این شهر بلا، چاه علی باش
گه گر فریاد دارد، با تو گوید
شمیم عطر گل را در تو جوید
بسیجی عول مهر است و باز است
در این مدرسه عشق است و نماز است
کتاب خود گشا جانانه با من
بخوان این فصل را مردانه با من
بخوان فصلی که نامش اشک زهراست
همان اشکی که بر مولای تنهاست
در این فصل است بازار ولایت
نمایان گشته آثار جنایت
جنایت بر علی و آل طه
ز مسمار در و پهلوی زهرا
همین فصل، فصل بوتراب است
غمی جانگاه، این فصل از کتاب است
تو خوانی از سقیفه سرگشودند
عجب داری، غدیر خم نبودند
همه رفتند و پیمان ها شکستند
نقاب افکنده، با بت ها نشستند
نخواندند هیچ درس مرتضی را
رها کردند آئین مصطفی را
شب و تنهایی درد مدینه
جدا از مرد و نامرد مدینه
علی تا پای چاه آواز می کرد
تمام عقده اش سرباز می کرد
بسیجی فصل یک پایان ندارد
همیشه درد ها درمان ندارد
نتیجه آخر فصل یک این است
علی تنها ترین مرد زمین است
یک ظهر تابستانی...امتحانام تازه شروع شده بود.
ساعت سه بعد از ظهر بود...هنوز نصف درسام مونده بود اما خیلی هوس آب تنی توی حوض کوچیک حیاطمون رو کرده بودم..
صدای رادیوی کهنه بابابزرگ مثل همیشه بلند بود و خودش هم طبق معمول مشغول نماز مستحبی.
داستان درباره یک کوهنورد است که می خواست از بلندترین کوه ها بالا برود او پس از سال ها آماده سازی، ماجراجویی خود را آغاز کرد ولی از آنجا که افتخار این کار را فقط برای خود می خواست، تصمیم گرفت تنها از کوه بالا برود.
او سفرش را زمانی آغاز کرد که هوا رفته رفته رو به تاریکی میرفت ولی قهرمان ما به جای آنکه چادر بزند و شب را زیر چادر به شب برساند، به صعودش ادامه داد تا این که هوا کاملاٌ تاریک شد.
به جز تاریکی هیچ چیز دیده نمیشد سیاهی شب همه جا را پوشانده بود و مرد نمیتوانست چیزی ببیند حتی ماه وستاره ها پشت انبوهی از ابر پنهان شده بودند .پ کوهنورد همانطور که داشت بالا میرفت، در حالی که چیزی به فتح قله نمانده بود، ناگهان پایش لیز خورد و با سرعت هر چه تمامتر سقوط کرد..
سقوط همچنان ادامه داشت و او در آن لحظات سرشار از هراس، تمامی خاطرات خوب و بد زندگیاش را به یاد میآورد. داشت فکر میکرد چقدر به مرگ نزدیک شده است که ناگهان احساس کرد طناب به دور کمرش حلقه خورده و وسط زمین و هوا مانده است.
حلقه شدن طناب به دور بدنش مانع از سقوط کاملش شده بود. در آن لحظات سنگین سکوت، چارهای نداشت جز اینکه فریاد بزند:
“خدایا کمکم کن”. ناگهان صدایی از دل آسمان پاسخ داد از من چه میخواهی ؟ - نجاتم بده.
- واقعاٌ فکر میکنی میتوانم نجاتت دهم.
- البته تو تنها کسی هستی که میتوانی مرا نجات دهی.
- پس آن طناب دور کمرت را ببر
برای یک لحظه سکوت عمیقی همه جا را فرا گرفت و مرد تصمیم گرفت با تمام توان به طناب بچسبد و آن را رها نکند.
روز بعد، گروه نجات آمدند و جسد منجمد شده یک کوهنورد را پیدا کردند که طنابی به دور کمرش حلقه شده بود در حالیکه تنها یک متر با زمین فاصله داشت!!
و شما؟ شما تا چه حد به طناب زندگی خود چسبیده اید؟ آیا تا به حال شده که طناب را رها کرده باشید؟
هیچگاه به پیامهایی که از جانب خدا برایتان فرستاده میشود
هیچگاه نگویید که خداوند فراموشتان کرده یا رهایتان کرده است.
هیچگاه تصور نکنید که او از شما مراقبت نمیکند و به یاد داشته باشید خدا همواره مراقب شماست.
دیروز روز 16آذر روز دانشجو
طبق سنوات گذشته در جهت موج صحبت های زیبایی کردین
در خصوص نقد کردن از همه و گفتین از دولت شروع کنین
میدونی جناب حقوق دان
خیلی دلم می خواد به حرفتون عمل کنما
ولی کی جرآت داره جناب روحانی
از قدیم گفتن انتقاد کردن یه آدم پر رو می خواد و یه نقد شنونده صبور
که نه من اونقده پر رو هستم که راست راست راه برم و مثلا از وعده های 100 روزه ای که عملی نشد و اعتباری که به پاسپورت مردم و حتی وزرای خودتون برنگشت و سانترافیوژهایی که قرار بود بچرخن و نچرخیدن و چرخ زندگی مردم که اونم قرار بود بچرخه که نچرخیدو ...انتقاد کنم.
و نه جناب آلی!اینقده صبور هستین که حد اقل در ظاهر ادب رو رعایت کنین و منتقدین رو به قول ما بچه های پایین،فحش کش نکنین! و برچسب بی شناسنامه و بی سواد و جهنمی و ترسو و لرزان و تازه به دوران رسیده ... نچسبونین.
پس از اونجایی که شما را مثل جنا اوباما آدم با ادبی و عاقلی یافتم پس نتیجه میگیریم که منظور حضرتتان از اینکه فرمودین انتقاد کردن چیزای دیگه ای بود.
و باز هم از اونجایی که از گمانه بد نسبت به با ادب ترین دولتمرد ایران بعد از رضاخان (که اتفاقا این یکی واقعا بی سواد بود) ممکنه انسان و از انصاف دور کنه لذا از خودتون سوال می کنم. جون محمد جواد خیلی ظریف و بدون تعارف جواب بدین!
1 آیا منظور حضرتتان از نقد کردن همان نقد نکردن بود!!!
2 آیا از نظر شما کردن همان نکردن و برگشتن همان برنگشتن و چرخیدن همان نچرخیدن است؟!
3 آیا شما هم مثل من به کاراکتر دیوی کلاه قرمزی علاقه مندیدن؟!
4 آیا به نظر شما اساسا از نظر حقوقی انتقاد کردن با انتقاد نکردن چه فرقی دارد؟!(اینجا رو مخصوصا با غلط دستوری نوشتم که مهر تاییدی باشه به بی سوادی اندکی چون من!!!)
5 آیا شما در سفرهای خارجی که اوباما را فردی باهوش و با ادب یافتید احیانا فحش های جدید یادگرفته اید که میخواهید روی منتقدین امتحان کنین؟!!!
6 آیا در سفرهای خارجی که اوباما را فرد مودبی یافتید تصمیم گرفتید که مثل اوشون با ادب باشد و دیگر فحش ندهید و مترصد فرصتید تا فحش ندادن خودتونو امتحان کنین؟!!!
7 آیا این صحبت شما یک تله است؟!!!
8 آیا من هوس فحش کردم؟!!!
9 آیا اساسا فحش دادن کار خوبی است؟!
10 آیا کلا همه حقوق دانات انسان های بد دهنی هستند یا بعضی هاشون مثل جناب اوباما افرادی مودب و با هوش هستند؟!!!!
فعلا محض نمونه این 10 تا سوال رو اگه با فحش جواب ندادین و اگه روی خوش دیدم میرم سر سوالات اصل که ذهن منه دانشجو رو درگیر کرده
دیروز روز 16آذر روز دانشجو
طبق سنوات گذشته در جهت موج صحبت های زیبایی کردین
در خصوص نقد کردن از همه و گفتین از دولت شروع کنین
میدونی جناب حقوق دان
خیلی دلم می خواد به حرفتون عمل کنما
ولی کی جرآت داره جناب روحانی
از قدیم گفتن انتقاد کردن یه آدم پر رو می خواد و یه نقد شنونده صبور
که نه من اونقده پر رو هستم که راست راست راه برم و مثلا از وعده های 100 روزه ای که عملی نشد و اعتباری که به پاسپورت مردم و حتی وزرای خودتون برنگشت و سانترافیوژهایی که قرار بود بچرخن و نچرخیدن و چرخ زندگی مردم که اونم قرار بود بچرخه که نچرخیدو ...انتقاد کنم.
و نه جناب آلی!اینقده صبور هستین که حد اقل در ظاهر ادب رو رعایت کنین و منتقدین رو به قول ما بچه های پایین،فحش کش نکنین! و برچسب بی شناسنامه و بی سواد و جهنمی و ترسو و لرزان و تازه به دوران رسیده ... نچسبونین.
پس از اونجایی که شما را مثل جنا اوباما آدم با ادبی و عاقلی یافتم پس نتیجه میگیریم که منظور حضرتتان از اینکه فرمودین انتقاد کردن چیزای دیگه ای بود.
و باز هم از اونجایی که از گمانه بد نسبت به با ادب ترین دولتمرد ایران بعد از رضاخان (که اتفاقا این یکی واقعا بی سواد بود) ممکنه انسان و از انصاف دور کنه لذا از خودتون سوال می کنم. جون محمد جواد خیلی ظریف و بدون تعارف جواب بدین!
1 آیا منظور حضرتتان از نقد کردن همان نقد نکردن بود!!!
2 آیا از نظر شما کردن همان نکردن و برگشتن همان برنگشتن و چرخیدن همان نچرخیدن است؟!
3 آیا شما هم مثل من به کاراکتر دیوی کلاه قرمزی علاقه مندیدن؟!
4 آیا به نظر شما اساسا از نظر حقوقی انتقاد کردن با انتقاد نکردن چه فرقی دارد؟!(اینجا رو مخصوصا با غلط دستوری نوشتم که مهر تاییدی باشه به بی سوادی اندکی چون من!!!)
5 آیا شما در سفرهای خارجی که اوباما را فردی باهوش و با ادب یافتید احیانا فحش های جدید یادگرفته اید که میخواهید روی منتقدین امتحان کنین؟!!!
6 آیا در سفرهای خارجی که اوباما را فرد مودبی یافتید تصمیم گرفتید که مثل اوشون با ادب باشد و دیگر فحش ندهید و مترصد فرصتید تا فحش ندادن خودتونو امتحان کنین؟!!!
7 آیا این صحبت شما یک تله است؟!!!
8 آیا من هوس فحش کردم؟!!!
9 آیا اساسا فحش دادن کار خوبی است؟!
10 آیا کلا همه حقوق دانات انسان های بد دهنی هستند یا بعضی هاشون مثل جناب اوباما افرادی مودب و با هوش هستند؟!!!!
فعلا محض نمونه این 10 تا سوال رو اگه با فحش جواب ندادین و اگه روی خوش دیدم میرم سر سوالات اصل که ذهن منه دانشجو رو درگیر کرده
در روزهای سرد آذرماه 1358 وقتی به فرمان امام خمینی(ره) بسیج تشکیل شد و به دو عنصر ولایتمداری و بصیرت برگرفته از فرهنگ عاشورایی آراسته شد، کم نبودند جوانانی که با شور و ذوق به عضویت بسیج درآمدند و با آغاز جنگ، سنگر درس و مدرسه را رها کردند و از خاکریزها سنگری دیگر برای دفاع از وطن ساختند.
کارنامه درخشان و قابل قبول بسیجی امروز نشات گرفته از صداقت و سادگی بسیجیان دیروز است که خالصانه بدون گذراندن هیچ دوره آموزشی جان را کف دست گذاشتند و فریاد هیهات منه ذله سردادند.
بسیجیان دیروز اگر کوچک بودند اما دل های بزرگی داشتند و وقتی پیشانی بند یازهرا(س) را می بستند باور قلبی شان این بود که این پیشانی بند با دستان حضرت زهرا گره می خورد.
وقتی دفترچه خاطرات این بسیجیان را ورق می زنی درمی یابی که با دستان کوچک و سن کم خود چه حماسه ها که نیافریده اند و امروز من و تو وظیفه داریم در حراست و پاسداری از خون آنها به بهترین نحو ممکن به وظایف خود عمل کنیم.
وقتی نوجوان بسیجی در اسارت حاضر نمی شود با خبرنگار بی حجاب مصاحبه کند و می گوید (ای زن به تو از فاطمه اینگونه خطاب است ارزنده ترین زینت زن حفظ حجاب است) وقتی شهید فهمیده به آن شکل شربت شیرین شهادت را می نوشد همه این حرکات، ایثار و مقاومت صدها و هزاران جوان و نوجوان ایرانی بیانگر بینش و تفکر عمیق آنها به فلسفه بسیجی بودن است.
امروز در کش و قوس زندگی، بسیجی زیستن را از یاد نبریم و فراموش نکنیم که آرامش امروز کلاس های درس و دانشگاه من و تو مدیون وداع دانش آموزان و دانشجویان فراوانی در هشت سال جنگ با درس و دانشگاه است.
فراموش نکنیم صندلی که امروز در بهترین اتاق اداره به ما تعلق گرفته است مدیون نشستن بسیجیان زیادی در میان خاکریزها و سنگرهای خالی از هرگونه امکانات در گرمای جنوب و سرمای کردستان است.
آری سفره رنگین و خانه های مجلل ما امروز مدیون خون جوانانی است که مادران آنها دامادی فرزندانشان را ندیدند و با استخوان و پلاکی در بهشت زهراهای هر شهری برایشان خانه ساختند.
خدا را شکر که ملت قدرشناسی داریم چراکه اگر اینگونه نبود درسال های بعد از جنگ دشمن می توانست به عناوین مختلف دوباره به ما حمله کند اما تولد بسیجیان امروز از دامان بسیجیان دیروز به رهبری حضرت آیت الله خامنه ای عرصه را بر همه آنها تنگ کرد و جرات جسارت و نگاه چپ به ایران را نداد اما همانگونه که همه می دانیم امروز باید بسیجی وار به مبارزه با جنگ نرم دشمن بپردازیم.
امروز وظیفه همگان است که از این نیروی ارزشی و توانمند و این گنجینه سرشار از معرفت و تجلی ایمان که همان مسیر و منش شهدا است در اعتلا بخشی به نظام مقدس جمهوری اسلامی بیش از گذشته استفاده کنیم.
تفکر بسیجی در تمام کشورهای جهان اسلام طنین انداز شده و این تفکر فراتر از مرزهای ایران اسلامی مانند کشورهای عراق، لبنان، سوریه و یمن گسترش یافته است و در عرصه های اجتماعی، فرهنگی، سازندگی و محرومیت زدایی بیشترین نقش را دارد.
امروز بسیج یک فرهنگ و اندیشه فراگیر جهانی است که فراسوی مرزها را درنوردیده است و تبیین نقش بسیج در مقوله های اقتدار ملی و جلوگیری از نفوذ دشمنان، تقویت روحیه استکبارستیزی و مقاومت در جامعه، تلاش در راستای نهادینه سازی و اجرای اقتصاد مقاومتی و نمایش توانمندی ها و اقتدار بسیج در عرصه های مختلف به شمار می روند.
آری امروز با بهره گیری از تفکر بسیجی راه تحول درجامعه را بپیماییم و دفترهای شهدای بسیجی راکه مهمترین دغدغه آنها حفظ انقلاب و اسلام و مبرا بودن جامعه از هرگونه آفت و گزندی است را به خوبی مرور نماییم و به بهانه پیشرفت علم و تکنولوژی راه ورود فرهنگ مبتذل غرب را به کشور باز نکنیم و کاری نکنیم که ایمان از جامعه رخت بربندد.
* خبرنگار ایرنا در دفتر بروجرد